فال پیشگویی بارداری

مجله اینترنتی مراقبت از مو

فال پیشگویی بارداری

۱۰ بازديد

دختران کوچکی که در آغوش مگلنا نشسته بودند، گرسنه، یخ زده، از سرما و خواب آلودگی می لرزیدند. آنها نمی توانستند از عصبانیت فریاد نزنند که احتمالاً در این لحظه برای آنها قوی بود. وقتی برنامه آنها آواز خواندن خواهر و برادر را شنیدند، همانطور که همیشه عادت داشتند در خانه در اتاقک خاکستری کوچک با مادر این کار را انجام دهند، به آن پیوستند.

آهنگ به زیبایی بین صنوبر و صنوبر محو شد. انگار لشکر کوچکی از فرشتگان جلو آمده بودند. جنگل گوش داد، نفسش را حبس کرد. صدای باز کردن روباه یا جغد یا جغد هولناک نیست. فقط آواز بچه ها شنیده می شد.

آنته، قوی و بلند آواز خواند. او چشمانش را با التماس به آسمان بارداری تاریک و غمگین بالا نگه داشت. او با ایمان برای کمک آواز خواند، اگرچه صدای قوی او در واقع به بهترین وجه می‌توانست به گرگ، قاتل کودک، که او به تازگی به تعداد زیادی آهنگ هشدار داده بود، در عرض یکدیگر برسد و بیدار کند.

آنته احتمالاً قبلاً می‌دانست که گرگ در این زمستان سخت شروع به بیرون آمدن مخفیانه به زمین کرده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا شغلی , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است و احتمالاً در برخی از غروب‌های طوفانی در جنگل صدای زوزه گرسنه‌اش را شنیده بود، زمانی که سرما چنان تند بود که در کابین غرش کرد و شکست. گره.

اما تا این اندازه پایین به سمت روستا، او فکر می کرد که آنها از آن آزاد شمع خواهند شد. آنته فکر می کرد که او و بچه ها آنقدر از خانه دور شده اند که همه شرایط تغییر می کند. و حالا برای هشدار دادن به چنین آثاری! یک دلداری این بود که او به تنهایی معنی آنها را فهمید.

حالا آهنگ کنان تمام شده بود. او خودش آهنگ جدیدی ضبط کرد و خواهر و برادرها به این آهنگ پیوستند:

“فرزند-! دود می آید، و جرقه ها از دودکش به یک مزرعه می پرند! خدای خوب، ما در کشور هستیم، و من صدای پارس سگ ها را می شنوم.”

حتی داخل شد و شروع کرد به دویدن، انگار سورتمه را خالی دقیق کشیده باشد. آنا لیزا روسری را چنان از روی صورتش پاره کرد که پیشانی‌اش با موهایش بلند شد و چشم‌های چینی پیدا کرد. پاهایش را کمی بلند کرد، انگار که کش سلطنتی خود را پوشیده باشد.

اما مگلنا با تمام صورتش به داخل پوسته خزیده بود. او خجالتی بود و از غریبه ها می ترسید – ترجیحاً کسانی که در حومه شهر هستند. هیچ‌وقت نمی‌توان فهمید که آیا آن‌ها شبیه مردم واقعی هستند.

یا نه، بنابراین شبیه مردم فرفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است‌موفیلت بودند. شاید اینها یک چشم در پشت سر و یکی در پیشانی داشتند. و شاید روی دست راه می رفتند و با پا می خوردند.

اوه، چقدر دنج بود -! برای چه می توانستند صحبت کنند؟ احتمالاً به خصوص خوب بود، بنابراین کسی فکر نمی کرد که افرادی از چنین مطرودی بتوانند آن را بیان کنند.

تا آنجا که این روز سفر کرده بودند، می شد فهمید که همه چیز فرق می کند و انگار وارونه می شود.

گالیسپیرا، مانند مگلنا، فکر می‌کرد که آمدن به غریبه‌ها که قبلاً صدای زوزه و پارس سگ‌ها شنیده می‌شد، خانه‌دار فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، بنابراین خودش را در حالی که بینی‌اش تقریباً بین میله سورتمه و آنا لیزا بود، به پشت سورتمه کشید. سمت.

پر اریک و مانکه از همان لحظه ای که صدای پارس سگی روستایی را شنیدند، مردان مادری بودند.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.