پنجشنبه ۲۷ شهریور ۰۴ | ۱۰:۱۳ ۳ بازديد
امیدوارم دیگر هرگز چنین تجربه وحشتناکی نداشته باشم.» کلیف در حالی که با ملایمت زخمهایش را لمس میکرد، زیر لب غرغر کرد: «آمین!» سه ساعت بعد، شلیک دقیقی از یکی از توپهای مونونگاهلا ، بدنهی متلاشیشدهی کشتی مرموز و متروکه را به آخرین آرامگاهش فرستاد. کشتی تمرینی در مسیر خود متوقف شد و خدمه دانشجویان نیروی دریایی آن به سرعت این ماجرا را در هیجان تجربیات دیگر فراموش کردند. [صفحه ۱۰۰] فصل دهم مانور بادبانی در دریا. «من حتی یک کلمه از آن را هم باور نمیکنم!» «با این وجود، حقیقت داره، پین.» «اما فکر کن رفیق عزیزم، یعنی چی؟ آخه، همچین چیزی رو هیچوقت تو یه کشتی تمرینی آکادمی نیروی دریایی تصور در خیابان فرشته هم نکرده بودن.
مردم عادی یه چیزی میخوان! هورا! دیوونه شدی!» «بلیکلی داره میاد. اون بهت میگه که حق با منه یا نه.» گوینده به سمت رسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد عرشهی تیرکدار مونونگاهلا اشاره کرد . بلیکلی داشت به جلو قدم برمیداشت. او جلوی آن دو ایستاد و با نگاهی پرسشگرانه به دانشجوی افسری نیروی دریایی پین که به او اشاره کرده بود، نگاه ستارخان کرد. «چه خبر؟» پرسید. «خب، این احمق اینجا برام دسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ان ارواح تعریف میکرد.
والت بلیکلی، عضو درجه یک و کاپیتان …[صفحه ۱۰۲]از تیم فوتبال آکادمی نیروی دریایی. او تا حدودی «آن آدم گستاخ و بیادب»، کلیف فارادی، را دوست داشت و مخفیانه او را به خاطر آن گستاخی تحسین میکرد، اما در عین حال به حق الهی طبقات در جمالزاده شمالی بالا اعتقاد راسخ داشت. بنابراین وقتی پین و فرگوسن با صدای بلند اعتراض کردند، او هم صدای آنها شد. فرگوسن با دلخوری گفت: «حقیقت ماجرا این سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که پیرمرد فکر میکند خورشید.
در حوالی فارادی طلوع و غروب میکند.» پین موافقت کرد: «مطمئناً. از وقتی فارادی از بالا پرید و دایه گوت را از غرق شدن نجات داد، او خوششانس سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» بلیکلی اظهار داشت: «اجرای باشکوهی بود.» «بله، اما این دلیلی نیست که بگذاریم عوامالناس تمام سنتهای دانشگاهی را برهم بزنند. چرا…» پین حرفش را قطع کرد و با تکان دادن در خیابان جردن سرش به سمت شخصی که نزدیک میشد گفت: «حالا نوبت فارادی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» کلیف هنگام عبور با نگاهی پرسشگرانه به گروه کوچک نگاه کرد و سپس به چند مرد کلاس چهارمی که روی عرشه کشتی جمع شده بودند، پیوست. پین و فرگوسن کمی سرخ شدند.
دومی با لحنی گرفته گفت: «انگار میدانست داریم دربارهاش حرف میزنیم.» [صفحه ۱۰۳] بلیکلی با لحنی خشک گفت: «احتمالاً همینطور سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . او احمق نیست. او میداند که زنانه مرزداران حرکت جدیدش بیشتر از یک مشت زاغی جنجال به پا خواهد کرد.» «دوست دارم یه مشت بزنم تو سرش.» «این کار را نکن، پسر عزیزم. او خودش در این کار مهارت دارد. او شارپ را به بهترین شکل ممکن از پا درآورد. این دیگر چیست؟» صدای گوشخراش سوت ناخدای قایق در امتداد عرشه به گوش رسید.
مردم عادی یه چیزی میخوان! هورا! دیوونه شدی!» «بلیکلی داره میاد. اون بهت میگه که حق با منه یا نه.» گوینده به سمت رسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد عرشهی تیرکدار مونونگاهلا اشاره کرد . بلیکلی داشت به جلو قدم برمیداشت. او جلوی آن دو ایستاد و با نگاهی پرسشگرانه به دانشجوی افسری نیروی دریایی پین که به او اشاره کرده بود، نگاه ستارخان کرد. «چه خبر؟» پرسید. «خب، این احمق اینجا برام دسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ان ارواح تعریف میکرد.
والت بلیکلی، عضو درجه یک و کاپیتان …[صفحه ۱۰۲]از تیم فوتبال آکادمی نیروی دریایی. او تا حدودی «آن آدم گستاخ و بیادب»، کلیف فارادی، را دوست داشت و مخفیانه او را به خاطر آن گستاخی تحسین میکرد، اما در عین حال به حق الهی طبقات در جمالزاده شمالی بالا اعتقاد راسخ داشت. بنابراین وقتی پین و فرگوسن با صدای بلند اعتراض کردند، او هم صدای آنها شد. فرگوسن با دلخوری گفت: «حقیقت ماجرا این سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که پیرمرد فکر میکند خورشید.
در حوالی فارادی طلوع و غروب میکند.» پین موافقت کرد: «مطمئناً. از وقتی فارادی از بالا پرید و دایه گوت را از غرق شدن نجات داد، او خوششانس سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» بلیکلی اظهار داشت: «اجرای باشکوهی بود.» «بله، اما این دلیلی نیست که بگذاریم عوامالناس تمام سنتهای دانشگاهی را برهم بزنند. چرا…» پین حرفش را قطع کرد و با تکان دادن در خیابان جردن سرش به سمت شخصی که نزدیک میشد گفت: «حالا نوبت فارادی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» کلیف هنگام عبور با نگاهی پرسشگرانه به گروه کوچک نگاه کرد و سپس به چند مرد کلاس چهارمی که روی عرشه کشتی جمع شده بودند، پیوست. پین و فرگوسن کمی سرخ شدند.
دومی با لحنی گرفته گفت: «انگار میدانست داریم دربارهاش حرف میزنیم.» [صفحه ۱۰۳] بلیکلی با لحنی خشک گفت: «احتمالاً همینطور سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . او احمق نیست. او میداند که زنانه مرزداران حرکت جدیدش بیشتر از یک مشت زاغی جنجال به پا خواهد کرد.» «دوست دارم یه مشت بزنم تو سرش.» «این کار را نکن، پسر عزیزم. او خودش در این کار مهارت دارد. او شارپ را به بهترین شکل ممکن از پا درآورد. این دیگر چیست؟» صدای گوشخراش سوت ناخدای قایق در امتداد عرشه به گوش رسید.
- ۰ ۰
- ۰ نظر