زنانه شیک

مجله اینترنتی مراقبت از مو

زنانه شیک

۴ بازديد
وحشتی عمیق در روح پی-وی انداخت. او نمی‌توانست تکان بخورد، چه برسد به اینکه حرف بزند. اما نمی‌توانست بی‌حرکت همانجا که بود بایستد، و اگر در آن تاریکی ناشناخته به شکل انسانی برخورد می‌کرد… چه چیزی می‌توانست وحشتناک‌تر از این باشد؟ آیا این مکان وهم‌آلود، زندانی برای اسیران بیچاره و زخمی بود؟ آیا آنجا، تنها چند قدم آن طرف‌تر، قربانی زنانه شیک رنج‌کشیده آن اراذل و اوباش افتاده بود؟ این چه معنایی داشت؟ پی-وی فقط می‌توانست بایستد و با ترس و اضطراب فزاینده گوش دهد.

بالاخره پرسید: «کی اونجسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ؟» و صدای لرزان خودش برایش عجیب به نظر می‌رسید. هیچ جوابی نیامد. دوباره پرسید: «کی اونجسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ؟» سکوت؛ فقط صدای آرام و یکنواخت؛ منقطع، انگار با ضربان قلب خودش. «کی… کسی… کسی اونجسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ؟» سپس، ناگهان، با نوعی رها کردن، ترس‌هایش را کنار گذاشت و با دستانش که جلویش بود، به سمت صدای آهسته راهش را باز کرد. کمی بعد دستش روی چیزی گرد و کوچک قرار گرفت. چیزی شبیه لوله از آن بیرون زده بود. او روی آن دست کشید و چیز دیگری را لمس کرد. در امتداد در تهرانپارس آن دست کشید؛ صاف و پیوسته بود.

و سپس او فهمید، و آرامشی بی‌نهایت را تجربه کرد. دستش روی لسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد یک زاپاس عقب ماشین بود. هوا به آرامی با تکان‌های نامنظم از سوپاپ این لسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد یک خارج می‌شد و آن صدای ضعیف را ایجاد می‌کرد، که گاهی اوقات به سختی شنیده می‌شد، اما حالا واضح‌تر و یکنواخت‌تر بود، صدایی که خروج هوا هنگام عبور از یک سوپاپ نشتی ایجاد می‌کند. تاریکی و تپش قلب خود پی-وی به این توهم وحشتناک دامن زده بود و او از این آرایشگاه زنانه کشف، لبخندی بر لب داشت.

اما کشف دیگری هم کرده بود که به او الهام بخشید و باعث شد از اینکه قبلاً این الهام را نداشته، احساس حماقت کند. آن چیز کوچک و گرد که در مرکز لسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد یک ماشین حس کرده بود، چراغ عقب قرمز ماشین بود؛ حالا متوجه این موضوع شده بود. و این کشف به او یادآوری کرد که می‌تواند تنها با لمس یک دکمه، هر در طرشت نوری را که می‌خواهد، داشته باشد.

پی وی گفت: «این نشون می‌ده چقدر احمقم.» آنقدر خیالش راحت و خوشحال بود که می‌توانست در مورد اتهام زدن به خودش سخاوتمند باشد. «یک چیز مسلمه، این نشون می‌ده که وقتی دنبال چیزی می‌گردی، چیز دیگه‌ای پیدا می‌کنی، پس اگه اشتباه می‌کنی، چیز خوبیه.» مطمئناً این منطقی بود، و او حالا از کشف تصادفی خود بهره می‌برد. به زودی این سیاه‌چال نمور، مرموز و وهم‌آلود غرق در نور خوشایندی می‌شد. پی-وی روی صندلی جلو نشست و دستش را روی ردیفی از صفحه‌های مدرج و دکمه‌های نیکلی زنانه طرشت روی صفحه کیلومترشمار حرکت داد.

به نظر می‌رسید تعداد زیادی دسته و نشانگر کوچک برای کنترل مدل سوپر شش هانکاجانک تور وجود دارد. حتی یک دستگاه بی‌سیم که تجربه دیده‌بانی پی-وی او را با آن آشنا کرده بود، چنین تنوعی از قطعات کوچک و براق نداشت. او که از این چیزها هیچ اطلاعی نداشت، با احتیاط دستش را در میان آنها حرکت داد، از ترس اینکه مبادا تماسی ناخوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ه باعث شود ماشین به دیواره‌ی داشبورد برخورد کند. سرش را نزدیک صفحه کیلومترشمار خم کرد تا کلمات چاپ شده‌ای را که هدف دکمه‌های مختلف را نشان می‌دادند، پیدا کند، اما تاریکی آنقدر غلیظ بود که جز نیکل براق چیزی نمی‌دید. در همان زمان، پای سرگردانش که مشغول کاوش خودش بود، به یک دکمه‌ی کوچک برخورد کرد.

پی وی هرگز دقیقاً نفهمید که چه کاری انجام داده که باعث آن اتفاق تکان دهنده شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . دو دکمه سوئیچ کنار هم بودند و در یکی از آنها یک کلید کوچک جا مانده بود. 
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.