پدر ودر با ملایمت گفت: “برای دور زدن، همه ما به آن نیاز داریم، پسران و دختران، و مردان و زنان نیز. این کنده بود که هلند را ساخت، و این کنده بود که او را از سر خوردن دوباره به دریا باز می داشت. ”
پدر ودر پاسخ داد: “از ابتدا هلندی میخوام وجود نداشت.” «فقط چند مرداب و چند زمین زیر آب وجود داشت. اما مردم دور این زمینها دیواری از خاک میساختند و سپس آب را از فضای داخل دیوار بیرون میکشیدند و کانالهایی در زمین ایجاد میکردند و آن را تخلیه میکردند. تمام این کارها، ما مزارع غنی خود را داریم.”
پدر ودر گفت: “دایک ها را باید همیشه تماشا کرد و ترمیم کرد.” آسیابهای بادی باید کار کنند و کار کنند تا مزارع را خشک نگه دارند. هیچکس نمیتواند در هلند تنبل باشد. هرکسی باید برای چیزی که به دست میآورد خوب کار کند.
اگر هلند تنبل شود، او به زودی دوباره ماهانه به زویدر بازمیگردد. پس، فرزندان من، شما باید خوب یاد بگیرید و سخت کار کنید و این تمام موعظه امروز من فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
کت گفت: “این موعظه ای بهتر از آن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که دومینیه موعظه کند، می دانم.”
پدر ودر گفت: “توت، توت! هرگز نباید چنین محمد چیزهایی را بگویید.” بلند شد و دستانش را به سمت دوقلوها دراز کرد.
او گفت: “بیا! ما باید راه برویم، وگرنه نوح دیر به کلیسا خواهیم رسید.” “در حال حاضر آمده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.”
در واقع وجود داشت! کیت و کت او را خوب کامل می شناختند. هیچ کس دیگری مثل او لباس نمی پوشید. او یک کلاه ابریشمی بلند و کت و شلوار بلند و مشکی به سر میگذاشت که مردم شهر میپوشند.
وقتی او در کنار جاده آمد، همه مردم با احترام تعظیم کردند. پسرهای کوچولو کلاه های خود را درآوردند و دختران کوچولو با احترام به او دست زدند. کیت و کت نیز به او محبت کردند، و دومینی به آنها لبخند زد و دستش را روی سر کیت گذاشت.
بعد از اینکه دومینی از آنجا گذشت، کیت گفت: “کاش دوباره به دیدن ما بیاید.”
- ۰ ۰
- ۰ نظر